عروسی رنگارنگ و دلنشین ما در تورنتو 46 هزار دلاری

تارا, هماهنگ کننده عملیات برای نمایشگاه های تجاری + دوین, مدیر تشییع جنازه
خلاصه یک جمله از حال و هوای عروسی: یک مهمانی رقص رنگارنگ و صمیمانه تمام شب با خانواده و دوستانمان.
بودجه برنامه ریزی شده: 40,000 CAD
بودجه واقعی: 46, 000 CAD
تعداد مهمان ها: 90
محل: گالری اگلینتون وست, تورنتو, انتاریو
عکاس: عکاسی زیتون

جایی که ما بیشترین بودجه را اختصاص دادیم: ما بیشتر بودجه را به آن اختصاص دادیم محل برگزاری و پذیرایی همانطور که همه در یک بود.

برای ما مهم بود که مکانی را پیدا کنیم که بتوانیم مراسم و پذیرایی را در یک مکان برگزار کنیم, اتفاقاً این یک امتیاز بود که آنها هم پذیرایی در محل داشتند. ما می دانستیم که در انتخاب منو تا حدودی محدود خواهیم بود, اما کترینگ آن را از پارک بیرون انداخت! همه در مورد غذا هول کردند و این ما را بسیار خوشحال کرد.

گالری اگلینتون وست همه چیز را از روی میزها فراهم کرد, صندلی و میله به بشقاب و کارد و چنگال. از نقطه نظر برنامه ریزی رویداد، ما نمی خواستیم سردرد تدارکاتی ناشی از سفارش صندلی، بشقاب و کارد و چنگال برای رویداد و پرداختن به بازگرداندن آنها بعداً وجود داشته باشد.. داشتن همه چیز در یک مکان به ما آرامش می داد, و به بودجه ما نیز کمک کرد.

جایی که کمترین بودجه را اختصاص دادیم: ما بسیار خوش شانس هستیم که افراد خلاق زیادی در من داریم (مال تارا) خانواده ای که استعدادهای خود را به ما هدیه کردند.

پدرم همه تابلوها را درست کرد, از جمله شماره جدول و برچسب نام برای جداول. او همچنین پس‌زمینه شگفت‌انگیز آفتاب‌گرفتگی را ساخت و چراغ‌های LED را به عنوان یک سورپرایز سرگرم‌کننده برای ما اضافه کرد.

برادرم کارگردان هنری و طراح گرافیک است, بنابراین ما تمام لوازم التحریر طراحی شده توسط او را دریافت کردیم, و سپس توسط پدرم چاپ شد.

خواهر من سرامیک است, بنابراین او همه گلدان های ما را برای قسمت های مرکزی ما و برای نگه داشتن دسته گل های ما ساخت. او همچنین دستخط بسیار خوبی دارد، بنابراین ما از او خواستیم که تمام پاکت‌های دعوت‌نامه را نیز به شما نشان دهد.!

چیزی که ارزشش را داشت: تقریباً همه چیز! زیبا و سرگرم کننده بود و همه مدام به ما می گفتند که چقدر آن را دوست دارند. واقعا آمریکا بود. با این حال من یک هفته قبل از عروسی غرفه عکس رزرو کردم و کاملاً ارزشش را داشت!

چیزی که اصلا ارزشش را نداشت: ما واقعاً مغزمان را برای این یکی به هم ریختیم, و تنها چیزی که در نهایت ارزشش را نداشت، میان وعده آخر شب بود. ما از طریق محل برگزاری پیتزا سفارش دادیم و خیلی خوب نبود (تعجب آور است زیرا شام فوق العاده بود) و همه هنوز از شام سیر بودند! اما اروپایی در تاره است, او باید مطمئن می شد که همه همیشه در حال تغذیه هستند.

چند نکته که در این راه به ما کمک کرد: واقعاً بیانیه مأموریت عروسی خود را به خود یادآوری می کنیم و هر بار که از چیزی مطمئن نبودیم به آن بازمی گردیم. آیا با نوع عروسی که ما می خواستیم مناسب بود؟? اگر نه, از در بیرون رفت.

همچنین کمک کرد تا همه چیز از جشن عروسی ما بیرون بیاید, و افرادی را داشته باشیم که ما را دوست دارند و حمایت می کنند, فقط صادق باشید که آیا واقعاً نیاز به انجام کاری یا خرید چیزی داشتیم.

بهترین توصیه عملی من برای برنامه ریزی خودم: پس از اینکه همه صفحات گسترده سازماندهی شدند, و لیست کارهای تکمیل شده, فقط باید رها کنید و اعتماد کنید همه چیز طبق برنامه پیش خواهد رفت.

شما به معنای واقعی کلمه هر چیزی را که فکرش را بکنید آماده کرده اید, و اکنون در دستان دیگری است. شما نمی‌توانید نمایش را اجرا کنید و همزمان نمایشگر باشید.


مورد مورد علاقه در مورد عروسی:

تارا: عشق و شادی خالص در چهره شریکم وقتی به من نگاه کرد. آن روز عشق او کاملاً ملموس بود. من معمولاً در حال گریه کردن هستم, و او سنگ من است. اما او همچنان اشک می ریخت و من بودم که اشک هایش را برای یک بار پاک کردم. شیرین ترین حس دنیا بود.

دوین: پیوندی بین نذر تاره, که خیلی دلنشین و اولین رقص ما بودند, چون همه چیز از بین رفت و احساس می کرد که ما تنها دو نفر در اتاق هستیم.


چیز دیگری مد نظر دارید: ما یک مراسم عروسی بدون پلاگ واقعا شخصی انجام دادیم, که با تصدیق زمین آغاز شد, از زبان خنثی جنسیتی استفاده کرد, شامل خواندن از رمان عاشقانه علمی توسط تیم پرت و ما هر دو نذر خود را نوشتیم, کوتاه بود, شیرین و مفید!

ما همچنین از پرتاب دسته گل خودداری کردیم, جوراب پرتاب, رقص والدین, یک خط دریافت, ورودی یا خروجی بزرگ از هر نوع, و داشتن کیک عروسی. ما یک نگاه اولیه را انجام دادیم, و دوین در راهرو قدم زد, طرح را پدر و مادرش همراهی کردند اما او را تحویل ندادند.

جشن عروسی ما ناهموار بود (3/4) و بیشتر از زنان/زنان تشکیل شده بود. به دلیل مسافت و شیوع بیماری همه گیر که مانع از خرید حضوری در اکثر اوقات نامزدی ما می شود، همه لباس های خود را جداگانه خریداری کردند.. تا روز عروسی نتوانستیم ظاهر نهایی را ببینیم!

ما همچنین یک نام خانوادگی جدید انتخاب کردیم زیرا هیچ یک از ما پیوندهای محکمی با نام خانوادگی خود احساس نکردیم و وقتی دور هم جمع شدیم تا خانواده خود را راه اندازی کنیم چیز جدیدی می خواستیم.. ما در اورت مستقر شدیم, یک نام خانوادگی, و نام میانی پدر مرحوم دوین.

نگاهی به گذشته, ما متوجه یک تصادف دوست داشتنی در مورد انتخاب آن نام و تم عروسی خود شدیم. اولین باری که تارا به دوین گفت دوستت دارم, زمانی بود که با هم و شخصیت اصلی فیلم تماشا می کردند, اورت به نام "تو آفتاب من هستی" را می خواند. البته تارا با کلمات نمی گفت دوستت دارم, بلکه با تکان‌هایی در طول گروه کر «تو هرگز نمی‌دانی عزیزم, من چقدر تو را دوست دارم". بعد از آن روز, او احساسات خود را به زبان آورد. من (تارا) نمی توانستم باور کنم که اهمیت آن روز بدون تلاش ما در عروسی بافته شده است, افتضاح بود.

فیس بوک
توییتر
لینک