شعرهای عروسی: 30 اصلاً ایده های جالبی برای مراسم شما نیست

شعرهای عروسی: 30 اصلاً ایده های جالبی برای مراسم شما نیست

من در دوره کارشناسی شعر خواند و (به طور خلاصه) در دبیرستان. در حالی که من در اشعار سنتی یا شعرهای انتزاعی فوق العاده نبودم, من مشتاق شعرهای عاشقانه ی خوش ساخت بودم, میدونی, نوعی که فقط برای شعر عروسی ساخته شده است.Weddig ceremony backdrop with words "30 wedding poems you'll love"

بنابراین وقتی زمان خواستگاری یک دختر زیبای جدید فرا رسید, ولنتاین را شلاق بزنید, یا یک سخنرانی صمیمانه داشته باشید, من همیشه با انبوهی از کلمات آماده بودم که باعث ناراحتی من می شد.

وقتی متوجه شدم که APW کارهای زیادی انجام داده است مضمون شعر جمع بندی, تعداد کمی نوشته ها بر عروسی خواندن, و یک موضوع باز در شعرهای عروسی مورد علاقه ما, من خیلی هیجان زده بودم. با این حال, من به سرعت متوجه شدم که ما از دست داده ایم نهایی لیست اشعار عروسی, چیزی که می تواند شما را از جستجو در میان میلیون ها پست/نظر برای یافتن شعرهای عروسی مناسب برای مراسم عروسی خود نجات دهد.. (به علاوه, برخی از جواهرات جدی معاصر گم شده بودند.)

بنابراین, من خوشحالم که سی تا از حماسی ترین شعرهای عروسی را برای پوشش هر یک از نیازهای خواندن شما برای مراسم عروسی ارائه می کنم..

اشعار مراسم عروسی مورد علاقه ما

  • تنوع در کلمه خواب, توسط مارگارت اتوود
  • عاشقان ممتاز, توسط مولانا
  • علم شیمی, توسط نیره وحید
  • توسط یک فرشته لمس شد, توسط مایا آنجلو
  • شکست خورده از عشق, توسط مولانا
  • میل, توسط آلیس واکر
  • آسمان روز, توسط حافظ
  • کودکان در حال اجرا از طریق, توسط مولانا
  • من هم خویشاوندی کردم, توسط حافظ
  • نذر عروسی, توسط شارون اولدز
  • [قلبت را با خودم حمل می کنم(من آن را حمل می کنم], توسط e.e. کامینگز
  • هر روز بازی…, توسط پابلو نرودا
  • درد ازدواج, نوشته دنیس لورتوف
  • یک نیاز بزرگ, توسط حافظ
  • دستاوردها با همکارانتان, توسط نیره وحید
  • عشق یک مکان است, توسط e.e. کامینگز
  • خیلی خوشبختی, توسط نائومی شهاب نای
  • جایی که من هرگز سفر نکرده ام, با خوشحالی فراتر از, توسط e.e. کامینگز
  • این تمام چیزی است که امروز باید بیاورم (26), توسط امیلی دیکنسون
  • داشتن کوکاکولا با شما, توسط فرانک اوهارا
  • [بدون عنوان], توسط Mindy Nettifee
  • کره بادام زمینی, توسط آیلین مایلز
  • سکونت, توسط مارگارت اتوود
  • این ازدواج, توسط مولانا
  • زن جادوگر, توسط Edna St. وینسنت میلی
  • پند به یک شخص خاص, توسط آن سکستون
  • درباره ازدواج, نوشته دنیس لورتوف
  • دعوت نامه, توسط اوریا
  • عشق متاهل, توسط کوان تائو شنگ
  • برکت برای عروسی, توسط جین هیرشفیلد
بوسیدن دو عروس در پایان مراسم عروسیشان
عکس از چلسی فرانسیس

30 شعرهای عروسی (که شیرین نیستند)

1. "تغییر در کلمه خواب" توسط مارگارت اتوود

دوست دارم خوابت را تماشا کنم.
من دوست دارم شما را تماشا کنم,
خوابیدن. من دوست دارم بخوابم
با تو, وارد شدن
خواب شما به عنوان موج تاریک صاف آن است
روی سرم می لغزد

و با شما از طریق آن درخشان قدم بزنم
جنگل مواج از برگ های سبز آبی
با آفتاب پرآبش & سه ماه
به سمت غاری که باید در آن فرود آمد,
به سمت بدترین ترس شما

من می خواهم نقره را به شما بدهم
شاخه, گل کوچک سفید, یکی از
کلمه ای که از شما محافظت می کند
از غم و اندوه در مرکز
از رویای شما, از غم
در مرکز. من می خواهم دنبال کنم
از پله های طولانی بالا می روی
از نو & تبدیل شود
قایق که شما را به عقب می برد
با دقت, یک شعله
در دو دست فنجانی
جایی که بدن شما در آن قرار دارد
کنار من, و شما وارد می شوید
به آسانی نفس کشیدن

دوست دارم هوا باشم
که لحظه ای در تو ساکن می شود
فقط. من دوست دارم که مورد توجه قرار نگیرم
& که لازم است.

2. "عاشقان ممتاز" توسط: مولانا

ماه رقصنده شده است
در این جشنواره عشق.
این رقص نور,

این نعمت مقدس,
این عشق الهی,
به ما اشاره می کند
به دنیایی فراتر
فقط عاشقان می توانند ببینند
با چشمان آتشینشان.

آنها برگزیدگان هستند
که تسلیم شده اند.
زمانی آنها ذرات نور بودند
اکنون آنها خورشید تابناک هستند.

پشت سر گذاشته اند
دنیای بازی های فریبنده.
آنها عاشقان ممتاز هستند
که دنیای جدیدی خلق می کنند
با چشمان آتشینشان.

3. "علم شیمی" توسط: نیره وحید

علم شیمی
است
شما
دست زدن به بازوی من
و
آی تی
آتش زدن به ذهنم.

-سیل

4. "لمس شده توسط یک فرشته" توسط: مایا آنجلو

دستاوردها با همکارانتان, به شجاعت عادت نداشتن
تبعیدی از لذت
زندگی می کنند در صدف تنهایی
تا زمانی که عشق معبد مقدس خود را ترک کند
و به چشم ما می آید
تا ما را در زندگی آزاد کند.
عشق می رسد
و در قطار آن وجد می آید
خاطرات قدیمی لذت
تاریخ های باستانی درد.
با این حال اگر جسور باشیم,
عشق زنجیر ترس را از بین می برد
از روح ما.
ما از ترسو از شیر گرفته شده ایم
در رگبار نور عشق
ما جرات داریم شجاع باشیم
و ناگهان می بینیم
که عشق به قیمت تمام ماست
و همیشه خواهد بود.
با این حال فقط عشق است
که ما را آزاد می کند.

5. "شکست خورده از عشق" توسط: مولانا

آسمان روشن شد
با شکوه ماه

خیلی قدرتمند
به زمین افتادم

عشق تو
من را مطمئن کرده است

من حاضرم ترک کنم
این زندگی دنیوی
و تسلیم
به شکوه
از وجود تو

6. "میل"توسط: آلیس واکر

آرزوی من
همیشه یکسان است; هر جا زندگی
به من سپرده می کند:
من می خواهم انگشت پام را بچسبانم
& به زودی تمام بدن من
داخل آب.
من می خواهم یک جارو چاق را تکان دهم
& برگ های خشک شده را جارو کنید
شکوفه های کبود
حشرات مرده
& گرد و خاک.
من می خواهم رشد کنم
چیزی.
این آرزو غیرممکن به نظر می رسد
گاهی اوقات می تواند به فداکاری تبدیل شود;
اما این اتفاق افتاده است.
و اینگونه زنده مانده ام:
چگونه سوراخ
من با دقت مراقبت کردم
در باغ دلم
قلب بزرگ کرد
برای پر کردن آن.

7. "آسمان روز"توسط: حافظ

بگذار شبیه باشیم
دو ستاره در حال سقوط در آسمان روز.
مبادا کسی از زیبایی والای ما خبر داشته باشد
همانطور که با خدا دست در دست هم می گیریم
و بسوزانند

به وجود مقدسی که سرپیچی می کند-
که فراتر می رود

هر توصیفی از خلسه
و عشق.

8. «کودکان در حال دویدن»توسط: مولانا, ترجمه توسط: کلمن بارکس با جان موین

قبلا خجالتی بودم.
مرا وادار کردی آواز بخوانم.

من عادت داشتم چیزهای سر میز را رد کنم.
حالا برای شراب بیشتر فریاد می زنم.

با وقار تلخ, من می نشستم
روی حصیر من و دعا کن.

حالا بچه ها می دوند
و با من چهره بساز.

9. "من خویشاوند شدم"توسط: حافظ

گیاه
به طوری که قلب خودت
رشد خواهد کرد.

عشق
پس خدا فکر خواهد کرد,

"آههههه,
من در آن بدن خویشاوند شدم!
من باید شروع کنم به دعوت از آن روح
برای قهوه و
رول."

آواز خواندن
چون این یک غذاست
دنیای گرسنگی ما
نیاز دارد.

خنده
چون این خالص ترین است
صدا.

10. "نذر عروسی"توسط: شارون اولدز

من در قربانگاه نایستادم, من ایستادم
در پای پله های دروازه, با معشوقم,
و وزیر بر بالای پله ایستاد
انجیل باز را در دست گرفتن. کلیسا
چوب بود, رنگ عاج در داخل, هیچ مردمی - مال خدا
پایدار کاملا تمیز شده. شب بود,
بهار - بیرون, خندقی از گل,
و داخل, از تیرچه ها, مگس می کند
به کتاب مقدس باز افتاد, و وزیر
آن را کج کرد و آنها را پاک کرد. ایستادیم
در کنار یکدیگر, کمی گریه کردن
با ترس و هیبت. در حقیقت, ما ازدواج کرده بودیم
آن شب اول, در تخت خواب, ما بودیم
با بدن ما ازدواج کرده است, اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم,
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم,
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم. ایستادیم
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم,
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم. اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم, اما حالا ایستادیم
اما حالا ایستادیم رها کردن همه دیگران, سپس مسواک زده شد
دور. احساس می کردم که آمده ام
ادعای یک قول - شیرینی که من استنباط کرده بودم
از ترشی آنها; و در عین حال که داشتم
بیا, مادرزادی بی لیاقت, التماس کردن.
و هنوز, من تا این ساعت کار کرده بودم
تمام زندگی من. و بعد وقتش رسید
صحبت کردن - او به من پیشنهاد داد, ایرادی نداره
چی, زندگی خود. این تمام چیزی است که باید می کردم
انجام دادن, آن عصر, برای پذیرش هدیه
آرزو داشتم - بگویم قبول کرده ام,
انگار از من می پرسند نفس می کشم؟. بگیرم?
من. من همان طور که او می گیرد، می گیرم - ما بوده ایم
تمرین این. تحمل این لذت را داری? من.

زوجی که در حال تماشای سه کودک کوچک هستند که در مراسم خود شعر عروسی می خوانند
عکس از ملیسا هابگر

11. "[قلبت را با خودم حمل می کنم(من آن را حمل می کنم]"توسط: و و. کامینگز

قلبت را با خودم حمل می کنم(من آن را حمل می کنم
قلب من) من هرگز بدون آن نیستم(هر جا
من میرم تو برو, عزیزم; و هر کاری که انجام شود
تنها با من انجام میدهی, عزیزم)
میترسم
نه شما انجام می دهید(چون تو سرنوشت من هستی, شیرین من) من می خواهم
هیچ دنیا(برای زیبایی تو دنیای منی, حقیقت من)
و این تو همان چیزی هستی که ماه همیشه به آن معنا داشته است
و هر چه خورشید همیشه خواهد خواند تو هستی

اینجا عمیق ترین رازی است که هیچ کس نمی داند
(اینجا ریشه ریشه و جوانه جوانه است
و آسمان آسمان درختی به نام حیات; که رشد می کند
بالاتر از آن چیزی که روح بتواند امید داشته باشد یا ذهن بتواند پنهان کند)
و این شگفتی است که ستاره ها را از هم دور نگه می دارد

من قلب تو را حمل می کنم (من آن را در قلبم حمل می کنم)

12. "هر روز بازی می کنی..."توسط: پابلو نرودا

هر روز با نور کیهان بازی می کنی.
بازدید کننده ظریف, تو به گل و آب میرسی.
تو بیشتر از این سر سفیدی که من محکم در آغوش گرفته ام
به عنوان یک خوشه میوه, هر روز, بین دستانم.

از وقتی دوستت دارم مثل هیچکس نیستی.
بگذار تو را در میان گلدسته های زرد پهن کنم.
چه کسی نام تو را با حروف دود در میان ستاره های جنوب می نویسد?
آه بگذار تو را همانطور که قبل از وجودت بودی به یاد بیاورم.

ناگهان باد زوزه می کشد و به پنجره بسته ام می کوبد.
آسمان توری است پر از ماهی های سایه.
اینجا دیر یا زود همه بادها رها می شوند, همه آنها.
باران لباس هایش را در می آورد.

پرندگان می گذرند, در حال فرار.
باد. باد.
من فقط می توانم در برابر قدرت مردان مبارزه کنم.
طوفان برگ های تیره را می چرخاند
و تمام قایق هایی را که دیشب لنگر انداخته بودند به آسمان باز می کند.

تو اینجایی. اوه, تو فرار نکن.
تا آخرین فریاد جوابم را خواهی داد.
جوری به من بچسب که انگار ترسیده ای.
با این حال, در یک زمان سایه عجیبی از چشمانت عبور کرد.

اکنون, اکنون نیز, کوچولو, برای من پیچ امین الدوله می آوری,
و حتی سینه های شما هم بوی آن را می دهد.
در حالی که باد غم انگیز به سلاخی پروانه ها می رود
دوستت دارم, و خوشبختی من آلوی دهانت را گاز می گیرد.

چقدر باید از عادت کردن به من زجر کشیدی,
وحشی من, روح منزوی, نام من که همه آنها را در حال اجرا می فرستد.
بارها دیده ایم که ستاره صبح می سوزد, بوسیدن چشمان ما,
و نور خاکستری بالای سرمان در فن های چرخان باز می شود.

کلماتم بر تو بارید, نوازش تو.
مدتهاست که مادر مروارید آفتاب گرفته تن تو را دوست دارم.
من تا آنجا پیش می روم که فکر می کنم شما مالک جهان هستید.
از کوه برایت گلهای شاد می آورم, زنگ آبی,
فندقی تیره, و سبدهای بوسه روستایی.
می خواهم با تو همان کاری را انجام دهم که بهار با درختان گیلاس می کند.

13. "درد ازدواج"توسط: دنیز لورتوف

درد ازدواج:

ران و زبان, محبوب,
با آن سنگین هستند,
در دندان می تپد

ما به دنبال ارتباط هستیم
و رویگردان می شوند, محبوب,
هر کدام

لویاتان است و ما
در شکمش
به دنبال شادی, مقداری شادی
خارج از آن شناخته نشود

دو به دو در کشتی
درد آن.

14. "یک نیاز بزرگ"توسط: حافظ

بیرون
از یک نیاز بزرگ
همه دست در دست هم گرفته ایم
و کوهنوردی.
دوست نداشتن رها کردن است.
گوش کنید,
زمین اطراف اینجا
است
بیش از حد
خطرناک
برای
که.

15. "ما” توسط: نیره وحید

دستاوردها با همکارانتان
به صورت امواج به یکدیگر باز می گردند.
آب اینگونه است
دوست دارد.

16. "عشق یک مکان است"توسط: و و. کامینگز

عشق یک مکان است
& از طریق این مکان از
حرکت عشق
(با روشنایی آرامش)
همه مکان ها

بله یک دنیاست
& در این دنیای
بله زنده
(به طرز ماهرانه ای پیچ خورده)
همه دنیاها

17. "خوشبختی بسیار"توسط: نائومی شهاب نای

سخت است بدانیم با این همه شادی چه کنیم.
با اندوه چیزی برای مالیدن وجود دارد,
زخمی که باید با لوسیون و پارچه درمان شود.
وقتی دنیا در اطرافت می افتد, شما تکه هایی برای برداشتن دارید,
چیزی برای گرفتن در دستان شما, مانند خرد بلیط یا تعویض.

اما شادی شناور است.
نیازی به نگه داشتن آن ندارد.
به چیزی نیاز ندارد.
شادی روی پشت بام خانه بعدی فرود می آید, آواز خواندن,
و زمانی که بخواهد ناپدید می شود.
شما در هر صورت خوشحال هستید.
حتی این واقعیت که زمانی در یک خانه درختی آرام زندگی می کردید
و اکنون بیش از یک معدن سر و صدا و گرد و غبار زندگی می کنند
نمی تواند شما را ناراضی کند.
هر چیزی برای خودش زندگی دارد,
همچنین می تواند پر از احتمالات بیدار شود
کیک قهوه و هلو رسیده,
و حتی زمینی را که نیاز به جارو کردن دارد دوست دارم,
کتانی کثیف و رکوردهای خراشیده…..

از آنجایی که هیچ مکانی به اندازه کافی بزرگ وجود ندارد
تا این همه شادی را در خود داشته باشد,
شانه بالا انداختی, دستاتو بالا میاری, و از تو جاری می شود
به هر چیزی که لمس می کنید. شما مسئول نیستید.
شما اعتباری نمی گیرید, همانطور که آسمان شب اعتباری ندارد
برای ماه, اما همچنان به نگه داشتن آن ادامه می دهد, و به اشتراک بگذارید,
و در آن راه, شناخته شود.

18. "جایی که هرگز سفر نکرده ام, با خوشحالی فراتر"توسط: و و. کامینگز

جایی که من هرگز سفر نکرده ام, با خوشحالی فراتر از
هر تجربه ای, چشمانت سکوت خود را دارد:
در ضعیف ترین ژست تو چیزهایی هستند که مرا محصور می کنند,
یا نمی توانم آنها را لمس کنم زیرا خیلی نزدیک هستند

کوچکترین نگاهت به راحتی مرا باز می کند
گرچه خودم را مثل انگشتان بسته ام,
من همیشه گلبرگ به گلبرگ باز می کنی همانطور که بهار باز می شود
(ماهرانه لمس کردن, به طور مرموزی) اولین گل رز او

یا اگر می خواهی مرا ببندی, من و
زندگی من بسیار زیبا بسته خواهد شد, ناگهان,
همانطور که قلب این گل تصور می کند
برف با احتیاط همه جا فرود می آید;

هیچ چیزی که در این دنیا باید درک کنیم برابر نیست
قدرت شکنندگی شدید شما: که بافتش
من را با رنگ کشورهایش وادار می کند,
مرگ و برای همیشه با هر نفس کشیدن

(من نمی دانم چه چیزی در مورد شما است که بسته می شود
و باز می شود; فقط چیزی در من می فهمد
صدای چشمانت از همه رزها عمیق تر است)
هيچ كس, نه حتی باران, چنین دست های کوچکی دارد

19. «این تمام چیزی است که امروز باید بیاورم (26)" توسط: امیلی دیکنسون

این تمام چیزی است که امروز باید بیاورم-
این, و قلب من در کنار -
این, و قلب من, و همه زمینه ها -
و همه چمنزارها گسترده -
مطمئن باشید که حساب می کنید - آیا فراموش کنم
یکی از مجموع می تواند بگوید -
این, و قلب من, و همه زنبورها
که در شبدر ساکن.

20. "نوشیدن کوکاکولا با شما"توسط: فرانک اوهارا

حتی سرگرم کننده تر از رفتن به سن سباستین است, من میدوم, هندای, بیاریتز, بایون
یا اینکه در Travesera de Gracia در بارسلونا دچار مشکل شکم شده باشم
تا حدودی به این دلیل که در پیراهن نارنجی خود مانند یک سنت شادتر به نظر می رسید. سباستین
تا حدودی به خاطر عشق من به شما, تا حدودی به خاطر عشق شما به ماست
تا حدودی به دلیل لاله های نارنجی فلورسنت در اطراف توس ها است
تا حدودی به دلیل پنهان کاری که لبخندهای ما در برابر مردم و مجسمه ها می گیرد
سخت است باور کنم وقتی با شما هستم که می تواند چیزی به همین شکل ثابت باشد
به همان اندازه ناخوشایند قطعی مانند مجسمه وقتی درست در مقابل آن است
در نیویورک گرم 4 ساعت روشن ما داریم به این سو و آن سو حرکت می کنیم
مثل درختی که از عینکش نفس می کشد بین یکدیگر

و به نظر می رسد که نمایش پرتره اصلاً چهره ای در آن ندارد, فقط رنگ کن
شما ناگهان تعجب می کنید که چرا در دنیا کسی آنها را انجام داده است

من نگاه می کنم
به تو و من ترجیح می دهم به تو نگاه کنم تا تمام پرتره های دنیا
به جز گهگاه سوار لهستانی و به هر حال در فریک است
که خدا را شکر که هنوز به آنجا نرفتی تا بتوانیم برای اولین بار با هم برویم
و این واقعیت که شما خیلی زیبا حرکت می کنید، کم و بیش از آینده نگری مراقبت می کند
همانطور که در خانه هرگز به برهنه ای که از پله پایین می آید فکر نمی کنم یا
در یک تمرین یک نقاشی از لئوناردو یا میکل آنژ که قبلاً مرا شگفت زده می کرد
و همه تحقیقات امپرسیونیست ها چه فایده ای برای آنها دارد
وقتی که وقتی خورشید غرق شد، هرگز فرد مناسبی برای ایستادن نزدیک درخت پیدا نکردند
یا در این مورد مارینو مارینی وقتی سوارکار را با دقت انتخاب نکرد
به عنوان اسب

به نظر می رسد همه آنها به خاطر تجربه شگفت انگیزی فریب خورده اند
که قرار نیست برای من تلف شود، به همین دلیل است که در مورد آن به شما می گویم

تصویر زوج در مراسم عروسی, گوش دادن به شعر عروسی
عکس توسط: مریم کلهر

21. [بدون عنوان] توسط: میندی نتیفی

اگر انسان به اندازه حرفش خوب باشد,
پس من می خواهم با مردی ازدواج کنم که دایره لغاتی مثل شما داشته باشد.

روشی که شما می گویید "دسیر" و "لذیذ" و "هشت ساله"
در همین جمله -
که واقعاً من را روشن می کند,
روشی که شما پرتقال های حیاط خلوت خود را توصیف می کنید
استفاده از «آنارشیستی» و «صمیمی» در یک نفس.

من لگاتو و استاکاتوی زبانت را دنبال می کنم
پیچیدن در اطراف دیکشنری شما
تا زمانی که گوش دادن بیشتر شبیه رویا شود
و رویا دیدن بیشتر شبیه بوسیدن تو شد.

من می خواهم از صخره صدای تو بپرم
به خودکشی جریان آگاهی شما.
من می خواهم جایی در قلبت را ببینم که کلمات اشتباه می میرند.
من می خواهم آن را با یک فرهنگ لغت و نقاط نور درخشان ترسیم کنم
تا زمانی که بیشتر شبیه یک نمودار ستاره باشد تا یک استراتژی برای ارتباط.
من می خواهم ببینم کلمات شما در کجا متولد شده اند.
من می خواهم الگویی در طالع بینی پیدا کنم.

من می خواهم فیلمنامه های اغوای شما را حفظ کنم.
من می خواهم در حماسه های طولانی ناامیدی های شما زندگی کنم,
در هایکوی تجلیات شما.
من می خواهم همه نام هایی را که خواسته های خود را انتخاب کرده اید بدانم.
من می خواهم نام خود را در میان آنها پیدا کنم,
چون هیچ چیز مخرب تر از کلمه درست نیست.
من می خواهم از کسی که به شما گفت مترادفی وجود ندارد تشکر کنم.
می‌خواهم برای دلشکستگی که تو را به شاعری تبدیل کرد جشنی برپا کنم.

و اگر درست باشد که مرد فقط به اندازه حرفش خوب است
سپس, عیسی شیرین,
بگذار اولین باری که لال شدی آنجا باشم,
و تمام خرد انفجاری شما
تبدیل به یک گلوله آفتاب سوزان در گلوی شما می شود,
و تنها چیزی که می توانید خود را به بیان آن بیاورید این است, خدایا,
خدایا….

22. "کره بادام زمینی"توسط: آیلین مایلز

من همیشه گرسنه هستم
& مایل به داشتن
رابطه ی جنسی. این یک حقیقت است.
اگر درست متوجه شوید
پایین به آن جدید است
بادام زمینی فرآوری نشده
کره فایده نداره
خوب & تو باید
خرید آن در یک شیشه به عنوان
همیشه در
بزرگترین سوپرمارکت
میدونی. و
من یک دشمن هستم
از تغییر, مانند
میدونی. همه
چیزهایی که من
به عنوان جدید در آغوش بگیرید
هستند
حقیقت چیزهای قدیمی,
دوباره منتشر شد: شنا کردن,
احساس از
کثیف بودن در
بدن و ذهن
تابستان به عنوان یک
زمان انجام
هیچی و درست کن
بی پول. دعا
به عنوان آخرین پاسخ-
مرتب سازی. لذت
به عنوان یک ابزار,
و سپس الف
یعنی دوباره
بدون پایان
بینش، بصیرت، درون بینی. من هستم
کاملا مخالف
به انواع
اهداف. من دارم
بدون تمایل به دانستن
کجا این, هر چیزی
داره منو میگیره.
وقتی آب
جوش می گیرم
یک فنجان چای.
تصادفا من
همه را بخوانید
آثار پروست.
تابستان بود
من آنجا بودم
او هم همینطور بود. من
بنویس چون
من می خواهم
برای استفاده
سال ها بعد
مرگ من. نه
فقط بدن من
کمپوست خواهد بود
اما افکار
من در طول رفتم
زندگی من. در حین
زندگی من بودم
یک زن با
چشمان عسلی. بیرون
پنجره
کج است
سیلو. قطعات
از شما
بدن من فکر می کنم
به عنوان راه راه
که من دارم
یاد گرفت
عشق همراه. دستاوردها با همکارانتان
برهنه شنا کن
در حوضچه ها &
می نویسم باش-
عقب شما
بازگشت. افکار من
در مورد تو هستی
نه دقیقا
ممنوع, ولی
تعالی چون
آنها بی فایده هستند,
در نظر گرفته نشده است
برای رسیدن به شما
چون من دارم
شما & تو دوست داری
من. بیشتر است
مثل زمین بازی
جایی که من بازی می کنم
با بازتاب من
از شما تا
تو برگرد
و به
واقعی تو من
به غرق شدن
دندان من. با
شما من می دانم چگونه
برای استراحت. &
بنابراین من کار می کنم
پشت شما
بازگشت. کدام
دوست داشتنی است.
طبیعت
خارج از کنترل است
به من بگو &
این چیزی است که چنین است
خوب در مورد
آی تی. من بی حد و اندازه هستم
عاشق تو,
ناک اوت شده توسط
همه جدید شما
موی سفید

چرا نباید
چیزی
من همیشه
شناخته شده باشد
آنجا بسیار بهترین است
است. من عاشق
تو از من
دوران کودکی,
شروع به عقب
آنجا وقتی
یک روز بود
درست مثل
باقی مانده, تصادفی
رشد و
نسیم ها, مقدار ثابت
عشق, یک ماسه-
که در
وسط
روز,
یک قدم کوچک
در بسیار زیاد
مرسوم
مسیر از
خورشید. من
چشمک زدن. من
چشمک. من
را بردار
سوار شدن.

23. "سکونت"توسط: مارگارت اتوود

ازدواج نیست
یک خانه, یا حتی یک چادر

قبل از آن است, و سردتر:

لبه جنگل, لبه
از کویر
پله های رنگ نشده
در پشت, جایی که چمباتمه می زنیم
بیرون از خانه, خوردن ذرت بو داده

جایی که دردناک و با تعجب

در زنده ماندن
تا اینجا

ما در حال یادگیری آتش زدن هستیم

24. "این ازدواج"توسط: مولانا

این نذر و این ازدواج مبارک باد.
باشد که شیر شیرین باشد,
این ازدواج, مثل شراب و حلوا.
باشد که این ازدواج میوه و سایه بدهد
مثل نخل خرما.
باشد که این ازدواج پر از خنده باشد,
هر روز ما در بهشت.
باشد که این ازدواج نشانه شفقت باشد,
مهر خوشبختی اینجا و آخرت.
باشد که این ازدواج چهره منصف و نام نیک داشته باشد,
فال به استقبال ماه در آسمان آبی روشن.
من از توصیف کلمات استفاده نمی کنم
چگونه روح در این ازدواج آمیخته می شود.

25. "زن جادوگر"توسط: خیابان ادنا. وینسنت میلی

او نه صورتی است و نه رنگ پریده,
و او هرگز مال من نخواهد بود;
او دست هایش را در یک افسانه آموخت,
و دهان او در ولنتاین.

او بیشتر از نیازش مو دارد;
در آفتاب برای من وای است!
و صدای او رشته ای از مهره های رنگی است,
یا پله های منتهی به دریا.

او من را تا جایی که می تواند دوست دارد,
و راه های او به راه من استعفا می دهد;
اما او برای هیچ مردی ساخته نشده است,
و او هرگز مال من نخواهد بود.

26. "توصیه به یک شخص خاص"توسط: آن سکستون

مراقب قدرت باشید,
زیرا بهمن می تواند تو را دفن کند,
برف, برف, برف, خفه کردن کوه تو.

مراقب نفرت باشید,
می تواند دهانش را باز کند و تو خودت را بیرون پرت کنی
تا از پای شما بخورد, جذامی فوری.

مراقب دوستان باشید,
چون وقتی بهشون خیانت میکنی,
طبق خواسته ی شما,
سرشان را در توالت فرو خواهند کرد
و خود را دور بریزند.

مراقب عقل باش,
چون آنقدر می داند که هیچ نمی داند
و شما را وارونه آویزان می کند,
به زبان آوردن دانش به عنوان قلب شما
از دهانت می افتد.

مراقب بازی ها باشید, قسمت بازیگر,
سخنرانی برنامه ریزی شده, شناخته شده, داده شده,
زیرا آنها شما را خواهند بخشید
و تو مانند یک پسر کوچک برهنه بایستی,
عصبانی شدن روی تخت کودک خود.

مراقب عشق باش
(مگر اینکه درست باشد,
و هر قسمت از شما از جمله انگشتان پا بله می گوید) ,
مثل یک مومیایی تو را در بر می گیرد,
و فریاد شما شنیده نخواهد شد
و هیچ یک از دویدن شما تمام نمی شود.

عشق? مرد باشد. زن باشد.
باید موجی باشد که می خواهید روی آن سر بزنید,
بدنت را به آن بسپار, خنده خود را به آن بسپارید,
دادن, وقتی شن های شنی تو را می برد,
اشک های تو به زمین. دوست داشتن دیگری چیزی است
مانند نماز است و نمی توان برنامه ریزی کرد, شما فقط سقوط می کنید
در آغوش آن باشد زیرا باور شما ناباوری شما را از بین می برد.

شخص خاص,
اگر من به جای شما بودم توجهی نمی کردم
به توصیه های من,
تا حدودی از کلمات شما ساخته شده است
و تا حدودی خارج از من.
یک همکاری.
من حرفی را که زده ام باور نمی کنم,
به جز برخی, جز اینکه من به تو مثل یک درخت جوان فکر می کنم
با برگ های چسبانده شده و بدانید که ریشه خواهید کرد
و چیز سبز واقعی خواهد آمد.

رها کردن. رها کردن.
ای آدم خاص,
برگ های احتمالی,
این ماشین تحریر شما را در راه رسیدن به آنها دوست دارد,
اما می خواهد لیوان های کریستالی را بشکند
در جشن,
برای شما,
هنگامی که پوسته تیره پرتاب می شود
و تو همه جا شناور میشی
مثل یک بادکنک اتفاقی.

27. "درباره ازدواج"توسط: دنیز لورتوف

مرا در رابطه زناشویی حبس نکن, من می خواهم

ازدواج, یک
رویارویی-

در موردش بهت گفتم
چراغ سبز از
ممکن است

(حجابی از سکوت فرو رفت
پارک مرکز شهر,
دیر

شنبه بعد از
ظهر, طولانی
سایه و خنک

هوا, رایحه از
چمن جدید,
برگ های تازه,

شکوفه در آستانه
فراوانی-

و پرندگانی که در آنجا ملاقات کردم,
پرندگان رهگذر سفر خود را می شکنند,
سه پرنده هر کدام از گونه های متفاوت:

سینه آزالیا با نظرسنجی گرد, تاریک,
افسار گسیخته, شاد, ماوسگلاید یکی,
و کوچکترین, طلایی رنگ و پوشیده
ماسک سیاه ونیزی

و با آنها سه پرنده مرغ دوز
پر در مناقصه, قهوه ای پر جنب و جوش -

من ایستادم
نیم ساعت زیر افسون,
کسی از نزدیک رد نشد,
پرندگان مرا دیدند و

بگذار من باشم
در نزدیکی آنها)

این نیست
غیر مرتبط:
من خواهم بود
ملاقات کرد

و شما را ملاقات کنم
بنابراین,
در یک سبز

فضای مطبوع, نه
قفل شده است.

28."دعوت نامه"توسط: اوریا

به من علاقه ای ندارد
کاری که برای امرار معاش انجام می دهید.
میخواهم بدانم
برای چیزی که درد داری
و اگر جرات رویاپردازی داشته باشی
دیدار با آرزوی دلت.

به من علاقه ای ندارد
چند سالت است.
میخواهم بدانم
اگر ریسک کنید
شبیه احمق به نظر می رسد
برای عشق
برای رویای شما
برای ماجراجویی زنده بودن.
به من علاقه ای ندارد
سیارات چیست
مربع کردن ماهت…
میخواهم بدانم
اگر لمس کرده اید
مرکز غم خودت
اگر باز شده اید
با خیانت های زندگی
یا چروکیده و بسته شده اند
از ترس درد بیشتر.
میخواهم بدانم
اگر بتوانی با درد بنشینی
مال من یا خودت
بدون حرکت برای پنهان کردن آن
یا محو کردنش
یا درستش کن.
میخواهم بدانم
اگر می توانید با شادی باشید
مال من یا خودت
اگر بتوانی با وحشی برقصی
و اجازه دهید وجد شما را پر کند
تا نوک انگشتان دست و پا
بدون اخطار به ما
مراقب باشید
واقع بین بودن
برای به یاد آوردن محدودیت ها
از انسان بودن.
به من علاقه ای ندارد
اگر داستانی که به من می گویید
درست است.
من می خواهم بدانم اگر می توانید
دیگری را ناامید کند
با خودت صادق باش.
اگه تونستی تحمل کنی
اتهام خیانت
و به روح خودت خیانت نکن.
اگه میتونی بی ایمان باش
و بنابراین قابل اعتماد است.
می خواهم بدانم آیا می توانی زیبایی را ببینی؟
حتی وقتی زیبا نیست
هر روز.
و اگر بتوانید زندگی خود را تامین کنید
از حضور آن.
میخواهم بدانم
اگر بتوانید با شکست زندگی کنید
مال من و تو
و هنوز در لبه دریاچه ایستاده اند
و به نقره ماه کامل فریاد بزن,
"آره."
به من علاقه ای ندارد
تا بدانیم کجا زندگی می کنی
یا چقدر پول داری.
می خواهم بدانم آیا می توانی بلند شوی؟
پس از شب اندوه و ناامیدی
خسته و تا استخوان کبود شده
و کاری را که باید انجام شود انجام دهید
برای غذا دادن به بچه ها.
به من علاقه ای ندارد
که شما می شناسید
یا چگونه به اینجا آمدی.
می‌خواهم بدانم می‌ایستی یا نه
در مرکز آتش
با من
و عقب نمانید.
به من علاقه ای ندارد
کجا یا چی یا با کی
شما مطالعه کرده اید.
میخواهم بدانم
چه چیزی شما را حفظ می کند
از درون
وقتی همه چیز از بین می رود.
میخواهم بدانم
اگه میتونی تنها باشی
با خودتان
و اگر واقعا دوست دارید
شرکتی که نگه می دارید
در لحظه های خالی.

29. "عشق متاهل"توسط: کوان تائو شنگ, ترجمه کنت رکسروث و لینگ چانگ

من و تو
خیلی عشق داشته باش,
که آن را
مثل آتش می سوزد,
که در آن یک تکه خاک رس می پزند
به شکلی از شما ساخته شده است
و چهره ای از من.
سپس هر دو را می گیریم,
و آنها را تکه تکه کنید,
و قطعات را با آب مخلوط کنید,
و دوباره شکلی از خودت را قالب بزن,
و چهره ای از من.
من در گل تو هستم.
تو در گل من هستی.
در زندگی ما یک لحاف مشترک داریم.
در مرگ ما یک تخت مشترک خواهیم داشت.
30. "برکتی برای عروسی"توسط: جین هیرشفیلد

امروز که خرمالو رسیده است
امروز که کیت های روباه از لانه خود در برف بیرون می آیند
امروز که تخم مرغ خالدار آهنگ رن خود را منتشر می کند
امروز که افرا برگ های قرمزش را می گذارد
امروز که پنجره ها به وعده خود برای باز شدن عمل می کنند
امروز که آتش به وعده خود برای گرم شدن عمل می کند
امروز که کسی که دوستش داری مرد
یا کسی که هرگز ندیده اید فوت کرده است
امروز که کسی که دوستش دارید به دنیا آمده است
یا کسی که ملاقات نخواهید کرد متولد شده است
امروز که باران به انتظار ریشه ها در خشکی شان می جهد
امروز که نور ستارگان به بام گرسنگان و خسته خم می شود
امروز که کسی در غم آخرش نشسته است
امروز وقتی کسی به گرمای اولین آغوش او قدم می گذارد
امروز, بگذار این نور به تو برکت دهد
با این دوستان اجازه دهید شما را برکت دهد
با رایحه برف و اسطوخودوس بر شما باد
بگذار نذر این روز به طور وحشیانه و به طور کامل حفظ شود
گفتار و ساکت, شما را در داخل گوش خود شگفت زده کنید
خواب و بیداری, خودش را در چشمان شما آشکار می کند
بگذار تندخویی و لطافت آن تو را نگه دارد
بگذار وسعت آن در تمام روزهای تو پنهان بماند

"30 بهترین شعر عروسی که فوق العاده جذاب نیستند"

شعرهای عروسی برای مراسم شما راهی زیبا و خاص برای برجسته کردن احساسات و عشق شماست. آنها همچنین یک راه عالی برای مشارکت خانواده و دوستان در مراسم عروسی شما هستند - از خدمتکار یا بهترین مرد خود بخواهید که به این سرگرمی بپیوندد و یکی از این شعرهای عروسی را بخواند.. یک شعر عروسی عالی برای مراسم عروسی شما با تجربه و بهترین آرزوها برای آینده همراه خواهد بود. اگر به دنبال خواندن بیشتر عروسی, ما شما را تحت پوشش قرار داده ایم - ما حتی جمع آوری کرده ایم خواندن مراسم عروسی برای هر فضایی.

خوب, APW… آیا هیچ یک از شعرهای عروسی مورد علاقه شما را از دست داده ایم? آیا شعر عروسی را در مراسم عروسی شنیده اید؟ (یا خودتان از یکی استفاده کردید) که مردم فقط باید در مورد آن بدانند? آن را در نظرات بگذارید... اشتراک گذاری اهمیت دارد.

فیس بوک
توییتر
لینک